روزمرگی های یک ذهن خسته



سلام

آینده

چه نگرانی هایی که در دل این کلمه نهفته نیست و چه سختی هایی که بخاطر آن متحمل شده ایم.

چرا ما نگران آینده هستیم؟

چرا اوضاع به نحوی رقم می خوره که هر روز نگران تر از گذشته میشیم؟؟

مدتیه که می خوام برای آینده تصمیم قطعی بگیرم که بعد اون دیگه نگرانی نداشته باشم.

قطعا قسمت عمده رو گذاشتم به عهده خدا.

تا چه پیش آید و یار چه خواهد.

 

سرا پا   اگر زرد   و   پژمرده ایم

ولی   دل   به   پاییز   نسپرده ایم

چو   گلدان  خالی، لب   پنجره

پر  از  خاطرات   ترک   خورده ایم

اگر  داغ   دل  بود ،  ما   دیده ایم

اگر  خون   دل  بود ،  ما   خورده ایم

دلی   سر بلند   و   سری  سر    به   زیر

از   این    دست   عمری   به   سر    برده ایم

قیصر امین پور


مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی من است. 


همه کسانی که مجبور به مهاجرت می شوند، حتما برای خود دلایل محکمی دارند که می تواند آنها را قانع کند تا وطن خود را ترک کنند.

بهر حال همه به این موضوع اقرار دارند که وطن با تمام مشکلاتش، وطن است، ولی فشارهای نابجا و نگرانی ها برای آینده، مجبور به ترک وطن و اقامت در کشوری دیگر می کند.

روشهای مهاجرت بسیار است، از تحصیلی و کاری تا پناهنگی. من با توجه به سابقه کاریم، فعلا به دنبال مهاجرت و اقامت کاری هستم. الویت اول من کانادا و بعد استرالیا و اروپا هست.

اولین کاری که می کنم، ارسال رزومه به شرکتها است تا بتونم درخواست کاری داشته باشم.

قطعا این راه، مناسب ترین راه برای من است.

ادامه دارد


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها